صبح زود بیدارشدن
صبح ها که من و بابا مازی میایم سرکار شما خانم کوچولو در خواب ناز هستی و باخیال راحت میذاریمت منزل بابائی ایرج و مامانی پروین و راهی سرکار میشیم .ولی امروز شما از ساعت 6.30 دچار بیخوابی شدی و اومدی تو تخت ما و برای خودت از این ور به اون ور غلط میزدی ، دریغ از اینکه مامان و بابای کارمندت داره دیرشون میشه !! تصمیم گرفتیم یکیمون دیر برسیم ، من رفتم سرکار و بابا مازیار بردت منزل بابائی ایرج اینها و کنارت دراز کشیده بود به خیال این که چند دقیقه دیگه خوابت میبره ولی شما خانوم گل تا ساعت 9.30 بابا مازی رو معطل کردی و بعدش خوابت برده .مرتبا هم سراغ من و بابائی ایرج را میگرفتی ، آخه بابائی ایرج از صبح زود رفته بود آزمایشگاه. خل...
نویسنده :
مامان رزیتا
14:22